وآن روزها

ساخت وبلاگ

و آن روز ها که شما بودین وهمه باهم  بودیم
و در کلبه محقر خویش زندگی می کردیم
و آن روز ها که دریا آبی بود
و آن روز ها که نعمت وسمیه بودند ودر انحصار باد خزان نبودند
و آن روزها, که زندگی شیرین بود خبری از سایه شوم دیگران نبود
و آن روز ها که نعمت بود وسمیه
ومن در کنارشان اما بدون غم ودرد ورنج امروز
و آن روز ها که هر کدام به کار خویش مشغول
متولد دهه ی شصت بودین
و مرداد وشهریور ماه دریکم وبیست ودوم و چند شنبه ای که نمی دانم
باقامتی استوار ولبانی خندان

 

و‌
و آن روز ها تمام شدند
در سالهایی که هزارو سیصد ونود یک ونود شش  بودند
در مرداد ی که بیست وسوم بود
در روزها,یی با نام دوشنبه و یکشنبه
در صبح وظهری که ساعتش هفت ونیم  و چهاربود به وقت رفتن شما
آن روز ها تمام شدند
در سردخانه ای که به سلام ایستاده بودین
به قنوت شاید
و دست راستتان بر سینه ی چپتان گواهی می داد که این قلب شما بود که تاب نیاورد

و آرام آرام چشم هایتان را بر روی تمام آرزوهایتان بستین ورفتین

با تــــــوأم سمیّـــــــــه جان...
ما را در سایت با تــــــوأم سمیّـــــــــه جان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gham1391 بازدید : 117 تاريخ : شنبه 10 آذر 1397 ساعت: 21:08